معنی به فارسی right به عنوان صفت، “درست و صحیح”،به عنوان اسم به معنای حق و به عنوان قید به معنای دقیق است.
تیتر اول
معنی به فارسی right
کلمه right در زبان انگلیسی دارای معانی مختلفی است که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم.
به عنوان صفت
در این کاربرد، right به معنای درست، صحیح، مناسب، شایسته، درستکار، راستین، و راست است.
- The answer is right. (جواب درست است.)
- The right thing to do is to help others. (کار درست این است که به دیگران کمک کنیم.)
- He is a right person. (او آدم درستی است.)
به عنوان قید
در این کاربرد، right به معنای درست، صحیح، دقیق، مستقیم، و درست به موقع است.
- مثال: Turn right at the next intersection. (در تقاطع بعدی به راست بپیچید.)
- مثال: I hit the target right on the center. (من هدف را درست در مرکز زدم.)
- مثال: I arrived right on time for the meeting. (من درست به موقع برای جلسه رسیدم.)
به عنوان اسم
در این کاربرد، right به معنای حق، حقانیت، عدالت، راست، و سمت راست است.
- مثال: He has the right to speak his mind. (او حق دارد آزادانه صحبت کند.)
- مثال: I believe in right and wrong. (من به حق و باطل اعتقاد دارم.)
- مثال: He stands on the right side of the issue. (او در سمت راست موضوع ایستاده است.)
جملات حاوی right به انگلیسی
- He is right. (او درست میگوید.)
- This is the right way. (این راه درست است.)
- Turn right at the next light. (در چراغ بعدی به راست بپیچید.)
- I have the right to remain silent. (من حق دارم سکوت کنم.)
- He is on the right track. (او در مسیر درست است.)
داستان حاوی واژه right به انگلیسی
Once upon a time, there was a little girl named Mary who lived in a small village. Mary was a kind and helpful girl, and she always tried to do the right thing.
One day, Mary was walking home from school when she saw a little boy crying. The boy had lost his dog, and he was very upset. Mary helped the boy look for his dog, and they eventually found it hiding under a tree.
The boy was so happy to have his dog back, and he thanked Mary for helping him. Mary was glad that she could help the boy, and she knew that she had done the right thing.
ترجمه فارسی داستان
روزی روزگاری، دختر کوچکی به نام ماری در یک روستای کوچک زندگی میکرد. ماری دختری مهربان و کمکرسان بود و همیشه سعی میکرد کار درست را انجام دهد.
یک روز، ماری از مدرسه به خانه میرفت که یک پسر کوچک را دید که گریه میکرد. پسر سگش را گم کرده بود و خیلی ناراحت بود. ماری به پسر کمک کرد تا سگش را پیدا کند و بالاخره آن را زیر درختی پنهان شده پیدا کردند.
پسر خیلی خوشحال شد که سگش را دوباره پیدا کرد و از ماری برای کمکش تشکر کرد. ماری خوشحال بود که توانست به پسر کمک کند و میدانست که کار درست را انجام داده است.