کتاب 504 واژه – درس 11
کتاب 504 واژه – درس 11 : در این درس، با 12 واژه پرکاربرد که در آموزش زبان انگلیسی رایج هستند، آشنا خواهید شد.
Word | Synonyms | ترجمه |
---|---|---|
evidence | that which makes clear the truth or falsehood of something | شواهد و مدارک |
solitary | alone; single; only | منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی |
vision | power of seeing; sense of sight | چشم انداز |
frequent | happening often; occurring repeatedly | زود زود |
glimpse | a short, quick view | نظر اجمالی |
recent | done, made, or occurring not long ago | اخیر |
decade | ten years | دهه |
hesitate | fail to act quickly; be undecided | تردید کنید |
absurd | plainly not true or sensible; foolish | چرند |
conflict | direct opposition; disagreement | تعارض |
minority | smaller number or part; less than half | اقلیت |
fiction | that which is imagined or made up | داستان |
واژگان کتاب 504 واژه – درس 11 همراه مثال
evidence
مثال: The fingerprints found at the crime scene were crucial evidence in solving the murder case. ترجمه: اثرانگشتهایی که در محل جرم یافت شدند، شواهد مهمی در حل پرونده قتل بود.
solitary
مثال: She enjoys spending time in solitary pursuits such as hiking and reading. ترجمه: او از گذراندن وقت با فعالیتهای تکی مانند پیادهروی و خواندن لذت میبرد.
vision
مثال: The artist had a clear vision of what the finished painting would look like. ترجمه: هنرمند دید قطعی از آنچه که نقاشی تمام شده به نظر خواهد رسید داشت.
frequent
مثال: We have frequent meetings to discuss the progress of the project. ترجمه: ما جلسات مکرری برای بحث درباره پیشرفت پروژه داریم.
glimpse
مثال: I caught a glimpse of the sunset through the trees. ترجمه: من یک نگاه فراگیری به غروب خورشید از طریق درختان داشتم.
recent
مثال: In recent years, there has been a significant increase in the number of people using social media. ترجمه: در سالهای اخیر، تعداد زیادی از افراد از رسانههای اجتماعی استفاده میکنند.
decade
مثال: My parents got married in the early 1980s, so they have been together for over three decades. ترجمه: پدر و مادر من در اوایل دهه ۱۹۸۰ ازدواج کردند، بنابراین بیش از سه دهه با هم زندگی میکنند.
hesitate
مثال: She hesitated before making a decision about which job offer to accept. ترجمه: او قبل از تصمیمگیری درباره قبول کدام پیشنهاد شغلی دو دقیقه تردید کرد.
absurd
مثال: It is absurd to think that all politicians are corrupt. ترجمه: فکر کردن به این که همه سیاستمداران فاسد هستند، احمقانه است.
conflict
مثال: There was a conflict between two employees about who should get credit for the project’s success. ترجمه: بین دو کارمند در مورد اینکه کدامیک از موفقیت پروژه بهرهمند شده است، درگیری وجود داشت.
minority
مثال: Despite being a minority in the community, the group made significant contributions to local charities. ترجمه: با وجود اینکه گروه کوچکی در جامعه بودند، به خیریههای محلی کمکهای قابل توجهی ارائه دادند.
fiction
مثال: She prefers to read fiction rather than non-fiction books. ترجمه: او ترجیح میدهد کتابهای داستانی را بخواند تا کتابهای غیر داستانی.